کد مطلب:139256 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:330

غارت خیمه ها
و چون ناله ی زنان بلند گشت، عمر فرمان داد تا خیمه های آل رسول را آتش زنند، مگر [1] یكی به تعرض برخاست و گفت: گویی كشتن حسین و یاران او تو را بس نبود كه به سوختن زنان و كودكان همی گویی! همانا چنان خواهی كه زمین بر ما فرو رود و یا آسمان بر ما سنگ ببارد؟

عمر بدین سخنان التفاتی نكرد و خیام مباركه و آنچه در آن بود بسوختند.

زنان و كودكان سراسیمه، گشاده روی و پریشان موی بیرون دویدند و چون بنات نعش [2] به هر سوی پراكنده شدند. خاتون عرب زینب گوید: من بر بالین امام علی بن الحسین بودم و او بیمار بود و بر بستر افتاده، ناگاه مخذولی كبود چشم در آمد و آن بستر در كشید و علی به روی افتاد. آن مخذول به من نگریست و مرا دو گوشوار بود. او آن گوشوار بیرون می كرد و می گریست. گفتم: مرا غارت می كنی و می گریی؟! گفت: نه آخر دانم كه دختر بتول و از خاندان رسولی و اگر من نبرم دیگر كس خواهد برد! [3] .

فاطمه بنت الحسین گوید: من بر در سرای ایستاده بودم و پدر و یاران را


می نگریستم كه چون گوسفندان سر بریده بودند و جامه ها از تن ایشان بیرون كرده و برابر آفتاب افكنده و اسبها بر تن پاك و جسد شریف هر یك تاخته و من در اندیشه بودم كه بر ما از آن قوم چه خواهد رفت. مخذولی را دیدم بر اسبی سوار است و زنان حرم را با نیزه همی راند و آن زنان از طعن نیزه ی او به یكدگر همی پناهند و رسول خدای و علی مرتضی را همی خوانند و به خدای، مستغاث [4] می برند و مرا از این حالت دل بطپید و اندام من بلرزید. هم در این حالت آن مخذول قصد من كرد و من از پیش دست او بگریختم و چنان دانستم كه توانم گریخت و او برسید و كعب [5] نیزه بر كتف من رسانید و من به روی فتادم. و او مقنعه از سر من بیرون كرد و گوشواره از گوش من بیرون كشید، چنانكه هر دو گوش من بدرید و خون بر روی من روان شد و آفتاب بر فرق من بتابید و مرا غشی افتاد. چون به خویش آمدم، سر خود در كنار عمه ام زینب دیدم. فرمود: خیز ای فاطمه تا برویم و ندانم بر برادر بیمار تو و دیگر كودكان چه رسیده است؟ گفتم: آیا پاره ای بود كه سر از این نامحرمان بپوشانم؟ فرمود: عمتك مثلك.

چون بدو نگریستم، دیدم مقنعه از سر او برداشته اند و اندام او را به تازیانه سیاه كرده. [6] .

و عمر هم در آن روز سر مبارك امام را به كوفه فرستاد و ده تن را بخواند تا بر اسبان، نعل تازه بستند و بر جسد كشتگان آل رسول تاختند و آن روز و روز دیگر بماند و بر كشتگان سپاه خویش نماز گزارد! و همگان را به خاك سپرد و آن انوار پاك و اجساد مطهر را بر همان حالت بگذاشت تا بادها بر آن وزد و آفتابها بر آن تابد. [7] .


و پس از رفتن ایشان، طایفه ای از بنی اسد بیامدند و بر ایشان نماز گزاردند و ایشان را به خاك سپردند.



ما روضة الا تمنت انها

لك حفرة و لخط قبرك مضجع [8] .



ایقظت اجفانا و كنت لها كری

و انمت عینا لم تكن بك تهجع [9] .



و عمر سایر سران را كه جمله هفتاد واند بود، در میان قبایل تفرقه كرد تا بدان نزد عبیدالله تقرب جویند و عطیت و جایزه گیرند! [10] و روزدیگر از عاشورا جانب كوفه گرفت و حریم آل رسول را همه گشاده روی پریشان موی بر شتران برهنه برنشانید. و امام علی بن الحسین را زنجیر نهادند و هر دو پای مبارك او را در زیر شكم شتر ببستند و بر صفت اسیران روم و ترك ایشان را براندند.



یصلی علی المبعوث من آل هاشم

و یغزی بنوه ان ذا لعجیب [11] .



چون به كوفه نزدیك شدند، مردم به نظاره ی ایشان بیرون دویدند. زنی از نظارگیان [12] پرسید: شما اسیران از كدام خاندانید؟ گفتند: از خاندان نبوت و عترت رسولیم. زن برجست و مقنعه و ازاری چند بیاورد و بر ایشان تفرقه كرد. و مردم كوفه را از آن حالت اختیار نماند و چشمهای ایشان خیره گشت و بر كرده ی خویش پشیمان شدند و جزع و زاری كردند و انگشت ندامت همی خاییدند [13] امام علی بن الحسین می فرمود: چون شما بر ما می گریید؟ پس ما را كه كشت؟!

بشیر اسدی گوید: من در زینب دختر علی همی نگریستم و به خدای كه هیچ زن


ندیدم كه چنان سخن گوید؛ گویی بر زبان پدر خویش علی مرتضی سخن می كرد.


[1] همانا.

[2] بنات نعش: بنات جمع بنت يعني دختر، نعش: تابوت، تخت مريض. در اصطلاح نجومي به دو شكل فلكي معروف يعني دب اكبر و دب اصغر گويند. چهار ستاره ي رأس كه به صورت مربع مي باشد، به اين جهت آن چهار تا را نعش گفته اند كه شبيه تخت چهار گوش است و سه ستاره ي دم آن را دختران آنها خوانده اند. و چون با هم فاصله ي بسيار دارند لذا در وصف پراكنده شدن و هر يك به سويي رفته به كار مي رود.

ر.ك: لسان العرب ابن منظور ج 202/14، دار احياء التراث، بيروت، چاپ اول، 1408 ه.

[3] امالي صدوق ص 99 مجلس 31؛ سير اعلام النبلا ء ذهبي ج 204/3؛ سالار كربلا ترجمه مقتل مقرم) ص 478.

[4] فريادرس خواستن.

[5] كعب: بند، بدنه.

[6] الدمعة الساكبة ص 348، تظلم الزهراء ص 132.

[7] مقتل خوارزمي ج 39/2؛ الاثار الباقية ابوريحان بيروني ص 329، چاپ لندن.

[8] هيچ باغ سرسبزي نيست جز آنكه آرزومند است كه تو را در خود جاي دهد و آرامگاه تو آنجا باشد.

[9] چشم هايي (پلك هايي) را بيدار كردي كه آنها را خواب بودي و چشمي را خوابانيدي كه با بودن تو به خواب نمي رفت.

[10] اللهوف ص 190؛ وقعة الطف ص 258؛ ارشاد ص 243؛ الفتوح ص 914.

[11] بر پيامبري كه از دودمان هاشم مبعوث شد درود (صلوات) فرستاده مي شود، در حالي كه فرزندانش مورد هجوم و قتال واقع مي شوند، هر آينه اين شگفت است.

[12] تماشاگران.

[13] خاييدن، جويدن.